(22)برنامه ریزی

ساخت وبلاگ
میگه انتظاراتت از یه دوست چیه؟ میگم هیچی! میبینم که گیج شده. میگم‌ باورکن هیچی... دوست مفهومش واسه من هنوزم در حد پیش دبستانی و اون زمان‌هاست... بریم با هم یه بستنی بگیریم بخوریم...یکم قدم بزنیم حرف بزنیم...یا حالا تو این مورد ذرت مکزیکی بخوریم...فرقی نداره! میخنده. میگه آخه من الان اصلا آمادگیشو ندارم... میدونم عجیبه ولی اصلا با پیدا کردن دوست جدید احساس راحتی نمیکنم... الان نمیتونم اونقدری که از خودم انتظار دارم دوست خوبی باشم... مثلا...نمیدونم... اگه یه روز حالت خوب نباشه، من نمیدونم چیکار باید بکنم! اصلا اگه نتونم اون چیزی که تو از دوست انتظار داری باشم؟ اون وقت چی؟ نفسمو میدم بیرون. من واقعا هیچ انتظاری از دوستم ندارم...اصلا هر چقدر که میتونی باش...هرچقدر که راحتی... الان من فقط به یه دلیل اینجام...اونم اینه که همه‌ی اینا دو سال دیگه تموم میشه و حس کسی رو بهم میده که قراره دو سال بعد بمیره... من فقط نمیخوام اون زمان بگم که "حیف...کاش انجامش داده بودم!" من فهمیدم که زندگی الانه...فقط الان...دارم سعی میکنم این "فهم" و این " درک" رو زندگی کنم. من از هر چیز قبل و بعدش دست شستم... همون روزی که فهمیدم هیچ مسیری اونطور که من فکر میکردم پیش نمیره! همون زمان، من حسابی برای انتظاراتم از زندگی عزاداری کردم. با تک تک پیش بینی ها خداحافظی کردم. اون نقطه‌ای که دوست داشتم صداش کنم خونه رو سوزوندم و اون آدمی که شاید روزی قرار بود توی خونه‌ام راهش بدم رو...اونو تبدیل کردم به یه موجود افسانه ای غیر ممکن که مطمئن بشم هیچوقت قرار نیست دستم بهش برسه. تهش چیزی که آخرین گزینه‌ام برای گفته شدن بود رو به زبون آوردم. من مجبورت نمیکنم. اگه میخوای باش... اگرم نمیخوای یا راح (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1402 ساعت: 12:54

این روزا وارد یه مرحله‌ی سیاهچاله مانند از زندگی شدم! تمام زمان دنیا رو دارم ولی هیچ زمانی ندارم... به شدت دارم تلاش میکنم همه چیز رو عادی جلوه بدم در حالی که واقعا نیست! فرصت هایی رو به دیگران واگذار کردم که شاید برام خوب میبودن و ساده... اما درگیری‌ها و مشغولیات سنگین الانم اجازه قبول کردنشون رو بهم نمیداد! وسط این هیاهو فهمیدم که... فعلا نه به اندازه ی اینستا خوشحالم، نه به اندازه ی توییتر موفق، نه به اندازه ی اینجا نویسنده و غمگین! و حتی به اندازه دنیای واقعی فعال هم نیستم... و نکته اش اینه که این شرایط رو همیشه قبل از اینکه تلاش هام به نتیجه برسه دارم و با این احساس معلق بودن آشنام و نمیدونم باید باهاش چیکار کنم! وقتی چاره ای نیست و تلاش بیشتر مثل دوچرخه سواری توی باشگاهه، فقط میتونم خودمو قانع کنم که تا یکشنبه صبوری کنه! به این امید که شاید یه مسیر کوتاه به یه نتیجه ی کوچیک ختم بشه بالاخره! (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 62 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1402 ساعت: 15:42